رفتن به بالا
جستجوی ساده جستجوی پیشرفته


اقلیم خاطرات، دکتر فاطمه طباطبایی

یکی از سرگرمی‌های ما در شب‌های نجف، شنیدن خاطراتی از امام و خانم بود. بعد از شام، پشت کرسی که با گرمای یک لامپ چهل وات گرم می‌شد، از شنیدن آن خاطرات بهره می‌بردیم…امام هر شب ۱۵دقیقه برای این کار وقت می‌گذاشتند…گاهی مطلب به جاهای حساسی می‌رسید اما آقا، خاطرات را قطع می‌کردند چون اصرار […]

یکی از سرگرمی‌های ما در شب‌های نجف، شنیدن خاطراتی از امام و خانم بود. بعد از شام، پشت کرسی که با گرمای یک لامپ چهل وات گرم می‌شد، از شنیدن آن خاطرات بهره می‌بردیم…امام هر شب ۱۵دقیقه برای این کار وقت می‌گذاشتند…گاهی مطلب به جاهای حساسی می‌رسید اما آقا، خاطرات را قطع می‌کردند چون اصرار داشتند که در زندگی باید برنامه ریزی داشت…

شبی در مورد دستگیری شان در ۱۳ آبان ۴۳ گفتند: «من را سوار اتومبیل خاموش کردند تا سر کوچه آن را هل دادند تا کسی متوجه نشود…به آنها گفتم: چرا آنقدر واهمه دارید، من که سلاحی ندارم، شما هم که درحال انجام ماموریتتان هستید، اگر به راهتان اعتقاد دارید، نترسید…

رفته رفته به چاه های نفت رسیدیم(میدان نفتی البرز قم) که درحال سوختن بود. گفتم: همه بدبختی ما از همین نفت است، این نفتی که می توانست مایه عزت ما باشد مایه ذلت ماست…یکی از آنها گفت: آقا شما را به خدا قسم می دهم که صحبت نکنید….برگونه یکی از ماموران قطرات اشک را دیدم…مدتی نگذشت راننده به جاده فرعی پیچید. گمان کردم می خواهند مرا به دریاچه حوض سلطان ببرند و در آن باتلاق بیاندازند تا از من نشانی نماند اما راننده بلافاصله تغییر مسیر داد و به جاده اصلی برگشت … مرا به فرودگاه بردند و مستقیم عازم ترکیه کردند….
با یک هواپیمای نظامی به آنکارا رفتیم و بعد از کارهای اداری وارد هتلی شدیم. فردای آن روز مرا به «بورسا» بردند. ماموری که برای من گذاشتند، اسمش «حسن بیگ» بود…او تنها هم صحبت من بود. آدم شوخی طبعی بود و تلاش می‌کرد به من بد نگذرد. گاهی از شهرهای ترکیه برایم تعریف می کرد گاهی هم لطفیه می گفت که مرا بخنداند. حتا برایم آشپزی می‌کرد…مدتی پس از آمدن مصطفی اجازه خروج از منزل را هم به من دادند…حسن بیگ برایم پالتویی خرید که گاهی به شهر برویم… امام کمی هم از ویژگی های شهر بورسا تعریف می کرد و می‌گفتند: آنجا شهر قشنگی بود، حیاط خانه هم درخت انجیری داشت که انجیرهای درشت و شیرینی داشت.

اقلیم خاطرات، دکتر فاطمه طباطبایی
(همسر سید‌احمد خمینی). ص ۲۴۰ تا ۲۴۴
انتشارات پژوهشکده امام‌خمینی و انقلاب اسلامی

در توضیح نام کتاب «اقلیم خاطرات» در صفحه آغازین کتاب آمده است:
اینجا دگر به خنده لبی وا نمی‌شود
باید سفر کنیم به اقلیم خاطرات

امروز سیردهم آبان و سالروز تبعید بنیانگذار انقلاب اسلامی به ترکیه است
شرح عکس: تصاویری از حضور امام خمینی در بورسا (دوران تبعید)با همراهی فرزندش مصطفی خمینی و ماموران


جدیدترین خبرها