کشور

آمدی جانم بقربانت؛ ولی حالا چرا؟

آمدی جانم بقربانت؛ ولی حالا چرا؟

صادق زیباکلام نوشت: جناب آقای روحانی! خیلی دیر آمدی. زمانی در هیبت یک رئیس‌جمهور ظاهر شدید، که آن بیست‌وچهار میلیون، مدت‌هاست دیگر بشما و صندوق رأی پشت کرده‌اند. ازتان بارها خواهش کردم، تقاضا کردم، التماس کردم، که آقای روحانی؛ مردم بازیچۀ ما نیستند که آن‌ها را بکشانیم پای صندوق رأی، و بعد هم که مرکب‌مان از پل گذشت، انگار نه انگار! بالمره بمردم پشت کنیم و به‌روی خودمان نیاوریم که آن بیست‌وچهار میلیون که بما رأی دادند، چه خواسته‌هایی داشتند!

جناب آقای رئیس جمهور! اگر احدی از رأی‌دهندگانِ اردیبهشت نودوشش، از حضرتعالی بپرسند که کدام سیاست، کدام تغییر و تحول در نتیجۀ رأیِ ما اتفاق افتاد، چه‌پاسخی می‌توان به‌او داد؟ شما حتی حاضر نشدید یک‌بار در این سه‌سال‌ونیم، با مردم صادقانه سخن بگویید. حداقل می‌توانستید به‌آنان بگویید که من خواسته‌های شما بیست‌وچهار میلیون را درک می‌کنم، و دارم تلاش می‌کنم که حداقل، برخی از آن‌ها را تحقق ببخشم. اما جنابعالی، در نهایتِ تبختر، حتی یک‌بار هم به‌روی مبارک نیاوردید که آن بیست‌وچهار میلیون، که علی‌الأغلب تحصیل‌کرده هم بودند، چه خواسته‌ها و انتظاراتی از رفتن بپای صندوق‌های رأی داشتند.

حضرتعالی از یک‌سو، و حاکمیت از سویی دیگر، بگونه‌ای رفتار نمودید، کأنهُ، رأی‌دهندگان بلاتشبیه روبات بودند و فقط وظیفه داشتند بروند بپای صندوق و نظام هم همان سیاست‌ها را طابق‌النعل‌بالنعل، ادامه دهد

نه جناب روحانی؛ حضرتعالی و حاکمیت، خیلی دیر متوجه شده‌اید چه بلایی بر سر صندوق رأی و امید به انتخابات آورده‌اید

صادق زیباکلام – ۹ بهمن‌ماه ۱۳۹۹

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا